عشق

مطلب- عکس- شعر

عشق

مطلب- عکس- شعر

دیکته

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد

 سارا به سین سفره مان ایمان ندارد

بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم

یا سیل می بارد و یا باران ندارد

بابا انارو سیب و نان را می نویسد

 حتی برای خواندنش دندان ندارد

انگار بابا همکلاس اولی هاست

هی می نویسد این ندارد آن ندارد

بنویس کی آن مرد در باران میاید

این انتظار خیسمان پایان ندارد

ایمان برادر گوش کن نقطه سر خط

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد

 

صحبت های یک دختر ترشیده

دختـری با مادرش در رختخواب   
درد و دل می کرد با چشمی پر ز آب
گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست  
زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم  
روی دستت باد کردم مادرم
سن من از 26 افزون شده  
دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس مجنون این لیلی نشد  
شوهری از بهر من پیدا نشد
...

ادامه مطلب ...

حرف های عشقولانه یک کودک

با اینکه بابایم می گوید دهانم هنوز بوی پفک می دهد ولی من تو را عاشق می باشم،
ای دختر همساده! هر بار که با موهای دمب موشی ات به حیاط می ایی تا لی لی بازی کنی و هی دماغت را بالا می کشی از بس هوا سرد می باشد، دل کوچک من خیلی غنج می رود.
ان روز که در استپ هوایی توپ را بالا انداختی که ''کودک فهیم'' و من سوزیدم، فهمیدم که در گلویت گیر کرده می باشم و اصلا فکر نمی کنم که تو از ممد فرنگیز خانوم اینا با ان کت شلوار مسخره اش خوشت می اید.

ادامه مطلب ...