عشق

مطلب- عکس- شعر

عشق

مطلب- عکس- شعر

گلایه

چرا رو نقاشی ها

بی خودی سایه می زنی

این همه حرف خوب داریم

حرف گلایه می زنی

اگه منو دوست نداری

اینو راحت بهم بگو

چرا با حرفات و نگات

بهم کنایه می زنی

باماه گفتگو کردم

 با ماه گفتگو کردم.

او به من گفت  توهم به اندازه ی من تنهایی؟

 من در پاسخ به او گفتم

 من از اون ستاره ای که شب  در یک آسمان غریب  گم شده ست تنها ترم.

 به حدی تنهام که نفس کشیدن برام مثله چشیدن طعم مرگ ست.

 تنهایی من رو حتی او که عشقش در خون من جاریست نمی بیند.

 ماه به من گفت منم تنهایم و بی صدا دراین تاریکی شب زنده ام.

 به او گفتم تو تنها نیستی.

 همه ی موجودات که در این سر زمین زندگی می کنند.

 تو را می بینند با تو سخن می گویند.

 اما من را هیچ کس جز درد نمی بیند.

 هیچ کس جز اشک چشمانم دستانم را دردست نمی گیرد.

 هیچ کس به طرفم نمی آید تا بگوید دردت چیست؟

 از چه رنج می بری.

 همه با لبخندی تلخ که به دردهایم افزوده می شود به من نگاهی می کنند.

ادامه مطلب ...

our love

عشق من گوش کن یادته که گفتم دوستت دارم و پرسیدی چقدر ؟ جوابم یادته ؟

گفتم نمی دونم و فقط می دونم خیلی زیاد ... ولی حالا می دونم چقدر :

عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حاضرم با تو تا اوج قله های بلند و سخت زندگی بدون توقف برم و خستگی راه را تا وقتی با منی حس نخواهم کرد.

عشق من دوستت دارم ؛ به همان اندازه که ستاره ها و ماه آسمون را .دوست دارن و به بودنش نیازمندند ؛ به بودنت نیازمندم

عشق من دوستت دارم ؛ تاحدی که لرزش انگشتانم به من قدرت نوشتن و لبانم قدرت بیان این حس را داشته باشند