عشق

مطلب- عکس- شعر

عشق

مطلب- عکس- شعر

گفت: من تنهام

یه روز بهم گفت: «می‌خوام باهات دوست باشم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام».  بهش لبخند زدم و گفتم : « آره می‌دونم. فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام.یه روز دیگه بهم گفت: « می‌خوام تا ابد باهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام»بهش لبخند زدم و گفتم : «آره می‌دونم. فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام».یه روز دیگه گفت: «می‌خوام برم یه جای دور، جایی که هیچ مزاحمی نباشه. بعد که همه چیز روبراه شد تو هم بیا.  آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام.» بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام.»یه روز تو نامه‌ش نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا کردم. آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام.»براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: « آره می‌دونم. فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام.»یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم. آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام.»براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من هم خیلی تنهام.»حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد