عشق

مطلب- عکس- شعر

عشق

مطلب- عکس- شعر

به حرمت...

به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد !به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم !به حرمت بوسه هایمان !نه !تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد !قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم ! رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی کسی های من ...تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی ...تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری ...و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی ... افسوس رفتی ...ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ...و حتی ساده مثل سادگی هایم !

ادامه مطلب ...

فراموشم نکن

نمی دونم چرا این کارو کردی ولی امیدوارم فراموشم نکنی

آتش

آتشهایی که می پزند،
آتشهایی که می سازند ؛
آتشهای سرد، خنک کننده ،خوب، پاک، روشن،نامرئی، . ..
نیرو آن آتش عشق در خدا !! چه کسی به این پی برده است ؟
آتش عشق در روح خدا ، آتشی که همه هستی تجلی آن است ،
آتش گرم نیست ،داغ نیست .چرا؟
نیازمندی در آن نیست ،تلاطم در آن نیست، نا استواری ، شک، تزلزل ،
تردید ،نوسان ، وسواس،اظطراب ... نگرانی ،در آن نیست،
اما آتش است ،آتشین تر از همه آتشها .
آتشی که پرتو یک زبانه اش آفرینش است،
سایه اش آسمان است،
جلوه اش کائنات است،
گرده خاکستر نازک و اندکش کهکشانها است...
چه می گوییم ؟!!!
این آتش عشق در خدا !یعنی چه؟
آتش عشق که این جوری نیست .....
پس این آتش دوست داشتن است. آری.
آتش دوست داشتن است،عجب ! ؟
منهم مثل همه عارف ها و شاعرها حرف میزدم.آتش عشق !؟ آنهم در خدا !؟
نه ، آتش دوست داشتن است که داغ نیست ، سرد نیست، حرارت ندارد؛
چرا؟ که نیازمندی ندارد؛
که غرض ندارد؛
که رسیدن ندارد،
که یافتن ندارد،
که گم کردن ندارد ،
که به دست آوردن ندارد ،
که بکار آمدن و بدرد خوردن ندارد...