عشق

مطلب- عکس- شعر

عشق

مطلب- عکس- شعر

مهارت جذب افراد

مهارت جذب افراد در دنیای امروز یکی از توانایی های مهم است. به طور حتم همه ما به حمایت و همراهی دیگران نیاز داریم تا به اهداف خود دست یابیم.

 

توصیه های مفیدی برای تأثیر گذاشتن بر افراد بیان میشود.

 

 

 

 

 1- مهربان و صمیمی باشید:

 

برای اینکه روز خوبی داشته باشید لبخند بزنید. تحسین واقعی و صادقانه برای روحیه دادن به افراد ارزش بالایی دارد. به آنها ثابت کنید که هر جا احتیاج به کمک دارند ، حضور دارید ، بدین ترتیب به طور حتم افراد مورد نظر پذیرای شما خواهند شد.

 

مهارت جذب افراد در دنیای امروز یکی از توانایی های مهم است. به طور حتم همه ما به حمایت و همراهی دیگران نیاز داریم تا به اهداف خود دست یابیم.

 

توصیه های مفیدی برای تأثیر گذاشتن بر افراد بیان میشود.

 

 

 

 

 1- مهربان و صمیمی باشید:

 

برای اینکه روز خوبی داشته باشید لبخند بزنید. تحسین واقعی و صادقانه برای روحیه دادن به افراد ارزش بالایی دارد. به آنها ثابت کنید که هر جا احتیاج به کمک دارند ، حضور دارید ، بدین ترتیب به طور حتم افراد مورد نظر پذیرای شما خواهند شد.

 

 

 

 

2- برای آن ها دلایل قانع کننده فراهم کنید:

 

به آن ها توضیح دهید که چگونه عقاید و پیشنهاد های شما می تواند بترین روش برای اجرا کردن باشد.

 

نمونه های عینی و انکار ناپدیر را به آن ها نشان دهید و کار خود را با دیگر رقابت کننده ها مقایسه نمایید.

 

حتما توضیح دهید که همه گفته های شما درست و واقعی است تا اعتبار خوبی داشته باشید.

 

 

 

 

 

3- احتیاجات و خواسته های آن ها را بدانید:

 

افراد ، خود مرکز هستند و اول از همه به سعادت و موفقیت خود می اندیشند، اگر ثابت کنید که پیشنهاد شما سود بیشتری برای آن ها دارد ، به طور حتم پذیرای شما هستند.

 

اگر علایق و انتظاراتشان را بدانید اشتیاق آن ها بیشتر میشود تا به طرف شما بیایند . علاوه بر آن اعتماد و احترام دو جانبه بر قرار می شود.

 

 

 

 

4- وارد دنیای آن ها شوید:

 

با در نظر گرفتن دیدگا ها و نظرات شخصی آن ها شرایط را درک نمایید. علایق شخصی خود را کنا ر بگذارید و تمام فکر خود را متمرکز آن ها کنید. تصور کنید اگر به جای آن ها بودید چه کاری انجام می دادید؟ و یا این که عقیده شما چه بود؟ سپس کار درست را که به سود آن هاست انجام دهید. رفتار مورد نظر را کپی نمایید ؛ به طرز صحبت کردن و حتی فکر کردن او دقت کنید، اگر در هنگام تفکر با دستانش پیشانی خود را میمالد شما هم این کار را انجام دهید، اگر آرام صحبت می کند ، مانند خودش رفتار نمایید.

 

در حقیقت شما مانند یک آینه عمل میکنید ؛ با این کار افراد به طور ناخودآگاه با شما احساس راحتی بیشتری می کنند چرا که خودشان را در شما میبینند ، به عبارت دیگر رفتار خود را در شما مشاهده میکنند. البته با دقت کامل رفتار کنید. طوری که متوجه نشوند از آن ها کپی میکنید شاید این کار به نظر فرد مورد نظر مسخره کردن باشد و دیدگاهش نسبت به شما منفی شود.

 

همیشه به خاطر داشته باشید که مهمترین عامل برای جذب کردن دیگران این نیست که چقدر به آن ها نزدیک هستید و یا این که کار های چشمگیری انجام می دهید ، اگر رفتار شما برای آن ها رضایت بخش نباشد مسلما موفق نبودید.

نظرات 3 + ارسال نظر
حمید رضا شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:10 ب.ظ http://m-chavoshi1.tk

ریحانه جان بیا که من عاشق ترم
عاشق منم که از همه عالم گریخته ام

ئشد شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:07 ب.ظ

دختـری با مادرش در رختخواب

درد و دل می کرد با چشمی پر ز آب



گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست

زندگی از بهر من مطلوب نیست


گو چه خاکی را بریزم بر سرم

روی دستت باد کردم مادرم


سن من از 26 افزون شده

دل میان سینه غرق خون شده


هیچکس مجنون این لیلی نشد

شوهری از بهر من پیدا نشد


غم میان سینه شد انباشته

بوی ترشی خانه را برداشته


مادرش چون حرف دختر را شنفت

خنده بر لب آمدش آهسته گفت


دخترم بخت تو هم وا می شود

غنچه ی عشقت شکوفا می شود


غصه ها را از وجودت دور کن

این همه شوهر یکی را تور کن


گفت دختر: مادر محبوب من

ای رفیق مهربان و خوب من


گفته ام با دوستانم بارها

من بدم می آید از این کارها


در خیابان یا میان کوچه ها

سر به زیر و با وقارم هر کجا


کی نگاهی می کنم بر یک پسر

مغز یابو خورده ام یا مغز خر؟


غیر از آن روزی که گشتم همسفر

با سعید و یاسر و ایضا ً صفر


با سه تا شان رفته بودیم سینما

بگذریم از ما بقیه ماجرا


یک سری، هم صحبت یاسر شدم

او خرم کرد، آخرش عاشق شدم


یک دو ماهی یار من بود و پرید

قلب من از عشق او خیری ندید


مصطفای حاج قلی اصغر شله

یک زمانی عاشق من شد بله


بعد هوتن یار من فرهاد بود

البته وسواسی و حساس بود


بعد از این وسواسی پر ادعا

شد رفیقم خان داداش المیرا


بعد او هم عاشق مانی شدم

بعد مانی عاشق هانی شدم


بعد هانی عاشق نادر شدم

بعد نادر عاشق ناصر شدم


مادرش آمد میان حرف او

گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو


گرچه من هم در زمان دختری

روز و شب بودم به فکر شوهری


لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر

دل نمی دادم به هر کس این قدر


خاک عالم بر سرت، خیلی بدی

واقعا ً که پــوز مـــادر را زدی!



اینو بذار

ئشدشئ یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:57 ب.ظ

حرف های عشقولانه ی یک کودک

با اینکه بابایم می گوید دهانم هنوز بوی پفک می دهد ولی من تو را عاشق می باشم،

ای دختر همساده! هر بار که با موهای دمب موشی ات به حیاط می ایی تا لی لی بازی کنی و هی دماغت را بالا می کشی از بس هوا سرد می باشد، دل کوچک من خیلی غنج می رود.

ان روز که در استپ هوایی توپ را بالا انداختی که ''کودک فهیم'' و من سوزیدم، فهمیدم که در گلویت گیر کرده می باشم و اصلا فکر نمی کنم که تو از ممد فرنگیز خانوم اینا با ان کت شلوار مسخره اش خوشت می اید.

من از تو خیلی دلگیر می باشم از بس عباس اقای بقال محله لپ تو را کشید که ''کوچولو چی می خوای؟'' و تو بی حیایانه خندیدی و من تا صبح ماهواره ممد فرنگیز خانوم اینا را تماشا کردم که غیرت خونم نرمال شود.

من هر روز لب پنجره منتظرت می نشینم و با دستان کوچولویم هی گیتار می زنم که ''چه خوشگل شدی امروز'' و تو از سرویس مدرسه پیاده می شوی و در حالی که با راننده گنده بک سرویس بای بای می کنی و وسط کوچه مقنعه ات را در می اوری و من ''دلم تنگه برادرجان'' می خوانم و با سوزیدنم می سازم. ان یکی روز که معلمتان ''من بادام دارم'' درس داد و تو گریان امدی که ''دلم بادام می خواهد'' من به تو خیلی بادام دادم و تو خندیدی و نفهمیدی که من به چه دلهره از اجیل فروشی سر کوچه بادام را دزدیدم و اقاهه به من گفت:'' فسقلی الدنگ!''

تو خیلی خوشگل قشنگ می باشی ولی هیچ وقت به زیبایی خانم معلم ما که فامیل سوفیالورن اینا می باشد نمی رسی و بابایم عاشق او می باشد و به زودی با هم همسر می شوند و من خیلی خوشحال می باشم که خانم معلم عزیز که زنی زیبا و مهربان می باشد خیلی برای خوشبختی بابایم تلاش می کند....! خانم معلم می گوید:'' تا همین جا بس می باشد. دیکته عقشولانه بهت گفتم که خسته نشوی!''

من خیلی ناراحت می باشم که خانم معلم از احساسات پاک من سوء استفاده می کند و دیکته های بد اموزی می گوید از بس که همساده ما اصلا دختر ندارد. خانم معلم می گوید:'' من رفتم. به بابایت سلام برسان بگو پول این تدریس خصوصی ها را می کشم روی مهریه !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد