عشق

مطلب- عکس- شعر

عشق

مطلب- عکس- شعر

استعفانامه

پروردگار محترم؛ نظر به بررسی‌های به عمل آمده توسط اینجانب، علیرغم بهره‌مندی از تمام نعمات و الطاف حضرتعالی در مراحل مختلف زندگی؛ با توجه به اینکه حقیر به هیچ جایی نرسیده و موجبات شرمساریِ نسل بشریت را فراهم آورده‌ام، لذا خواهشمندم پیرو تبصره سوم بند اول قرارداد آفرینش، مورخ 1/1/1، منعقده فی‌مابین ابر جد اینجانب مشهور به «آدم» و حضرتعالی؛ استعفای این حقیر را از مقام «انسانیت» بپذیرید. بدیهی است من بعد از این هیچ ‌گونه مسوولیتی را درخصوص رفتارهای خویش قبول نمیکنم........!


تاوان

    تاوان کدامین اشتباه بود؟تو گفتی بمان و من ماندم...اکنون که تو رفته ای...من در کوچه های تنهایی به انتظار برگشت تو به بی کسی خود خیره شده ام...و نمیدانم اخر چه خواهد شد...میروی و من نگاهت میکنم...تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو...یک عمر برای گریستن وقت دارم...اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقیست...و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم   با یه دنیا غم و حسرت دل از اغوش تو کندم  دیگه حتی یه بارم من به عشقت دل نمیبندم به اسونیه یک قصه  تو از عشقم گذر کردی دلم یه گوله اتیشه تو اونو شعله ور کردی میون این همه ادم شدم تنها ترین تنها منو اینجا رها کردی تو در این گوشه ی دنیا ببین بغض شکستم رو  نمیگم دیره یا زوده اگه جیزی برام مونده یه مشتی خاطره بوده واسه این عاشق ساده یه روز مثل خدا بودی نمیدونست دل ساده که خیلی بی وفا بودی با این که دل بردم من شکسته باله پروازم هنوزم توی این غربت برات معنای اوازم باید تورو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست...

ستاره کور

ناتوان گذشته ام ز کوچه ها نیمه جان رسیده ام به نیمه راه چون کلاغ خسته ای در این غروب می برم به آشیان خود پناه در گریز ازین زمان بی گذشت در فغان از این ملال بی زوال رانده از بهشت عشق و آرزو مانده ام همه غم و همه خیال سر نهاده چون اسیر خسته جان در کمند روزگار بدسرشت رو نهفته چون ستارگان کور در غبار کهکشان سرنوشت می روم ز دیده ها نهان شوم می روم که گریه در نهان کنم یا مرا جدایی تو می کشد یا ترا دوباره مهربان کنم این زمان نشسته بی تو با خدا آنکه با تو بود و با خدا نبود می کند هوای گریه های تلخ آن که خنده از لبش جدا نبود بی تو من کجا روم کجا روم هستی من از تو مانده یادگار من به پای خود به دامت آمدم من مگر ز دست خود کنم فرار تا لبم دگر نفس نمی رسد ناله ام به گوش کس نمی رسد می رسی به کام دل که بشنوی ناله ای از ین قفس نمی رسد